Quantcast
Channel: جاغوری یک »اجتماعی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 10

ریشه یابی اشتباهات تاریخی، هزاره های پاکستان(۱) و …

$
0
0

ریشه یابی اشتباهات تاریخی، هزاره های پاکستان

«قسمت یکم»

اشاره: سال گذشته توفیقی حاصل شد که مختصری، از مجموعه پژوهش های نگارنده، پیرامون تاریخ هزاره های پاکستان، در چند قسمت و در دنیای مجازی، به نشر سپرده شود. خوشبخانه آن نوشته ها، مورد استقبال بسیاری از هزاره های سراسر جهان قرار گرفت. اما، بدلیل گرفتاری های زندگی، نشر بخش پایانی تاریخ هزاره های پاکستان، که بیشتر جنبه ای تحلیلی انتقادی دارد، به تأخیر افتاد.

در پی انفجار تروریستی روز پنجشنبه ۱۰/۱/۲۰۱۳میلادی، که در علمدار رود(خیابان علمدار) از مناطق شیعه و عمدتاً هزاره نشین شهر کویته، مرکز ایالت بلوچستان، روی داد. متأسفانه بیش از ۱۲۰ نفر شهید و بیش از ۲۵۰ نفر زخمی شدند. بدنبال این کشتار وحشیانه مردم معترض دست به تحصن زده و از خاکسپاری جنازه های عزیزان شان به مدت سه شبانه روز، خودداری نموده و بصورت خانوادگی، همچنان در کنار جنازه های شهدا به نشانه اعتراض، بست نشستند.

درخواست تحصن کنندگان، از دولت بی توجه مرکزی پاکستان، برکناری دولت بی کفایت ایالتی و واگذاری زمام امور به دست فوج(ارتش)، در این ایالت بود، تا شاید با برقراری حکومت نظامی در این ایالت، امنیت از دست رفته را بازگردانند. مردم معترض اعلان کردند که، تا زمان که درخواست شان پذیرفته نشود، دست از تحصن نکشیده و جنازه های شیهدان شانرا دفن نخواهند کرد!. خوشبختانه، این اعتراض و گردهمایی مدنی، به ثمر نشست و خواست مردم معترض تا اندازه ای برآورده شد، امید که آرزوهای این مردم ستمدیده نیز، رنگ واقعیت به خود گرفته و دیگر هرگز شاهد چنین جنایت های خونینی نباشیم!

در نهایت، همین پیروزی نسبتاً بزرگ و شرین که برای نخستین بار در تاریخ هزاره های پاکستان، با این حجم سنگین از قربانی های خونین بدست آمد، با وجود ماتم زدگی ملی هزاره ها در سراسر جهان، باعث تقویت روحی هزاره ها گردید و خوشبختانه همگی به ثمره ای شرین اتحاد، همدلی و اعتراضات مدنی بدور از هرگونه خشونت، پی بردند. به همه ای دنیا نیز ثابت گردید که هزاره ها مردم آگاه، صبور، تمدن پذیر و مخالف خشونت اند. همین آغاز خشن و خونین در پنجشنبه سیاه هزاره های کویته و انجام ثمربخش و افتخارآفرینش بهانه ای شد که نگارنده نوشتار قطع شده سال گذشته را از سر گرفته و بخش انتقادی تاریخ هزاره های پاکستان را، نیز به نشر بسپارم. چون نگارنده معتقد است که بخشی از نارسایی های موجود جامعه هزاره پاکستان، ریشه در اشتباهات تاریخی ایشان دارد. در این سلسله نوشتار، «اشتباهات تاریخی هزاره های پاکستان» به نقد و تحلیل گرفته شده، تا با عبرت گیری از عملکرد های تلخ گذشته، دیگر هرگز آن اشباهات تکرار نشود! امید که مورد توجه و دقت موشکافانه ای وبگردان نکته سنج قرار گیرد و از نظرات انتقادی و تحلیلی شان نیز استفاده بریم.

سرسخن

پیش از هر سخنی، از باب یادآوری لازم است، اشاره ای مقدماتی به گذشته هزاره های پاکستان و پیوند ایشان با سرزمین اجدادی شان در آن سوی خط دیورند، نیز داشته باشیم. هزاره ها که خاستگاه اصلی شان منطقه کوهستانی «هزارستان» یا «هزارجات[۱]» در مرکز کشور افغانستان است. و هزاره ها از گذشته های دور تا کنون در این سرزمین صخره ای و سنگستان با تحمل سختی ها و مشکلات فراوان و با پشت سر نهادن محدودیت های طبیعی و موانع جغرافیایی، با صبر و بردباری تمام بر همه گونه سختی فایق آمده و خود را با شرایط محیطی ویژه ای این دیار به خوبی وفق داده اند. «هزاره های پاکستان» در واقع پاره ای از پیکر هزاره های «هزارستان» بوده که تاریخ ایشان، با تاریخ اجداد شان در آن سوی مرز، از پیوند محکم و ناگسستنی برخوردار است.

هزاره های پاکستان در دو موج بزرگ مهاجرت وارد شبه قاره هند شدند. موج نخست مهاجرت به هند بریتانوی درآخر قرن۱۹میلادی، در پی سرکوب، نسل کشی هزاره ها، اشغال هزارستان توسط سپاه خونخوار عبدالرحمان افغان، صورت گرفت. موج بعدی مهاجرت هزاره ها به پاکستان، بدنبال اشغال افغانستان از سوی ارتش سرخ در سال ۱۳۵۸خورشیدی، به راه افتاد که باعث تغیر بنیادین در فرهنگ، زبان و رفتار های اجتماعی جامعه هزاره پاکستان شد. در نهایت، اقامت نخستین هزاره ها که در دهه آخر سده نوزدهم میلادی، در هند بریتانوی، بعنوان مهاجر آغاز گردیده بود، در دهه شصت سده بیست میلادی، از سوی سران کشور نوبنیاد پاکستان، رسمیت یافته و بعنوان ساکنان قانونی شهر کویته و یکی از اقوام بومی ایالت بلوچستان، به رسمیت شناخته شدند و بدین گونه بر تابعیت پاکستانی شان مهر تأیید زده شد.

مهمترین عوامل ناتوانی هزاره ها !

یکم- عامل محیطی و جغرافیای: باوجود توطئه های رنگین و سنگین دشمنان در انحراف تاریخ، خوشبختانه بسیاری از پژوهندگان، تردید ندارند که اجداد هزاره ها، از هزاران سال پیش در سرزمین آریانا ویجه، خراسان و یا مرکز افغانستان کنونی بعنوان بومی ترین ساکنان، این سرزمین زندگی میکردند و روایت مشهور مغول بودن ایشان که نخستین بار توسط ابوالفضل علامی مورخ دربار اکبرشاه، مطرح گردیده[۲] گرچه بعدها بدون تحقیق از طرف بسیاری از مستشرقان نیز پذیرفته شده[۳]؛ اما، این نظر به هیچ عنوان با حقایق تاریخی سازگاری ندارد[۴].

باید دانست هزاره ها در سرزمین گسترده ای میان بلخ و سیستان سکونت داشته و اجداد ایشان، در سرزمین های حاصلخیز وادی هلمند و مناطق همچون رخج، تگینباد، پنجوایی، گرگشک و… در اطراف قندهار کنونی و نیز در سرزمین زابلستان یا ولایت زابل کنونی، زندگی میکردند. بنابراین، سالها بیشتر از یورش افغان ها در زمان عبدالرحمان خان، ساکنان اصلی این مناطق بر اساس فشار اقوام مهاجم همچون: خلج های ترک، ترکمن ها، افغان ها و … اندک اندک از سرزمین آبایی شان به طرف کوهستان رانده شدند.

سرزمین های اجدادی حاصلخیزی که هنوز آثاری از هزاره ها و نشانه های از حضور ایشان را در خود دارند. نشانه های همانند: وجود نام های کاملاً دری(فارسی) با گویش هزارگی بر مناطق همچون: پنج وایی، شاه جوی، گاه جوی، ناورک و…؛ قبر بابه فولاد در نزدیکی گرشک جد اعلای دای فولادی ها، یکی از دای های بزرگ هزاره که به ارزگان رانده شدند[۵] و در یورش سپاه خونریز عبدالرحمان افغان با سرنوشت غم انگیزی روبرو گشته، تقریباً از میان رفتند! و نیز وجود صدها نشانه ای هزارگی دیگر، که مجالی بهتر برای بررسی و فرصت ویژه برای ارائه لازم دارد.

بنابراین؛ سرزمین صخره ای، سختگذر و سنگستان، «هزارستان» و یا «هزارجات» خاستگاه کنونی هزاره ها، با موانع و منابع طبیعی خود، همچون: دره های عمیق و پر پیچ وخم، کوتل های سختگذر، کوههای سر به فلک و پوشیده از برف، هوای سرد و سوزنده، رود های خروشان، وادی های سرسبز و پر علف و… بخوبی توانسته اقوام مختلف هزاره را، در خود جای داد و نقش پناهگاه کاملاً طبیعی را برای ایشان، بازی کند. هزاره های رانده شده، با سختکوشی تمام، توانستند که با محیط سخت و سوزنده این دیار، خود را وفق داده و از هرنوع مانع طبیعی گذر نموده و با استفاده از منابع خدادادی آن به حیات جمعی شان ادامه دهند.

از جانب دیگر وجود همین موانع طبیعی دشمنان در تعقیب را مأیوس و ناامید کرده، دست از تعقیب ایشان کشیدند. بدین صورت هزاره ها در میان دره ها و سرزمین کوهستانی «هزارستان» اندکی آرامش یافته و به زندگی نچندان راحت شان ادامه دادند. سرزمین کوهستانی هزارستان گرچه باعث نجات هزاره ها از شرّ دشمنان شان شد. اما وجود موانع طبیعی مذکور با سختگذر بودن راه ها، دوری از مرزها، محاصره با سکونتگاه های دیگر اقوام رقیب و… همه و همه سبب دوری، انزوا و گوشه گیری هزاره ها را، نیز فراهم نمود! به گونه ای که خود بندی شد بر پاهای ناتوان هزاره، تا نتوانند با دیگر جوامع انسانی خارج از مرز های کشور، ارتباط برقرار نموده و از مواهب تمدن و پیشرفت انسانی، آنگونه که لازم بود استفاده برند. بنابراین، هزاره ها متأسفانه همچنان محصور، مهجور و محدود در حصار سنگی شان باقیمانده و از رشد و انکشاف سیاسی- اجتماعی بی بهره ماندند. پس، باید موانع جغرفیای و محیطی را یکی از عوامل مهم ضعف و ناتوانی هزاره ها به شمار آورد.

دوم- تخالف عقیدتی: اختلاف باور های مذهبی هزاره ها(تشیّع) با دیگر اقوام ساکن این دیار(تسنن)، همواره باعث تخاصم دیگر ساکنان و همسایگان هزاره، نسبت به هزاره ها شده است. همین تخالف در عقیده این جماعت را از دیگران متمایز نموده او را همواره مغضوب و مبغوض دیگران قرار داده است. خصومت دیرینه ای که هیچ گاهی انتها نداشته و همیشه اکثریت سنی مذهبان، از آن بهانه ای، برای نابودی هزاره ها ساخته و بعنوان حربه ای بس خطرناک بر ضد ایشان، مورد استفاده قرار داده اند. تردیدی نیست که اگر فتواهای مولوی های درباری مبنی بر رفض و کفریت هزاره ها نبود، شاید عبدالرحمان خان و سپاه خوانخوارش تا این میزان، با سبعیت و درندگی تمام پیش از نصف این قوم را در مسلخ عقیدتی قربانی نمیکردند. بنابراین، تخالف عقیدتی هزاره ها با دیگر اقوام همسایه، همواره یکی از عوامل مهم و بهانه ای اصلی و اساسی دیگران، برای ضعف و نابودی هزاره ها بوده است.

سوم- تفاوت نژادی و ساختاری: عامل نژادی یا تفاوت ساختاری و فزیکی هزاره ها، با دیگر همسایگان شان، اینان را کاملاً از دیگران متمایز نموده به گونه ای که شناخت ایشان با راحتی و تنها با یک نظر امکان پذیر گردیده است. همین تفاوت ساختاری و فزیکی، خود عامل مهمی شده، برای اعمال تعصب نژادی از جانب دیگران بر ضد این قوم، تا به راحتی ایشان را شناسایی نموده و ساز نابودی شان را کوک نمایند. شوربختانه اکنون نیز همین عامل باعث نابودی هزاره ها، و تشخیص سهل و ساده ایشان، از سوی دیگران شده و این جماعت را به اهداف متحرک تروریستان سلفی تبدیل نموده است. در واقع دشمنان این مردم، همیش از دو عامل نژادی و مذهبی همچون دولبه ای قیچی سود برده، توانسته اند، طی دهه های سخت و سوزنده؛ زندگی دشوار، ناداشته و ناآرام هزاره ها را به بهانه های مختلف، ناآرامتر نموده و بارها تکه تکه کنند!؟

این روند غیر انسانی تا جای ادامه یافت که هزاره بودن جرم و شیعه باوری ننگ پنداشته میشد! حتی خود این مردم تخالف عقیدتی و تفاوت ساختاری شانرا مایه ای ننگ و عار خویش پنداشته و حاضر بودند، با صرف پول های هنگفت تذکره های فرزندان شان را بنام دیگر اقوام کشور بگیرند. با این وجود، علاوه بر عوامل فوق علل داخلی و درون قومی هزاره ها، نیز در ضعف، عقب ماندگی، عدم رشد و انکشاف، خمودگی و خاموشی این مردم بی تأثیر نبوده است.

در این میان، هزاره های پاکستان، بعنوان پاره ای از پیکر هزارستان، با وجود اینکه از سرزمین اجدادی شان، کوچیده و در دیار دیگر ساکن شدند؛ اما، همچنان علل ضعف و ناتوانی آبایی شانرا با خود یادگار بردند! دوری از بدنه اصلی، نبود فرهنگ برتر در دیار جدید، محاصره در میان اقوام ضعیف تر و ناتوان تر و… همه و همه باعث آسیب های اجتماعی گردید، که پیآمدهای سخت و دشواری را برای هزاره های پاکستان به همراه داشته است:

آسیب های اجتماعی- تاریخی، هزاره های پاکستان

با وجود روی آوری ظاهری هزاره ها، به زندگی شهری و سکونت شان در شهر کویته، شوربختانه جامعه هزاره پاکستان، با عقبه ای از ناداری و ناآگاهی روستای و با علل گوناگونی ضعف آور، همواره از آسیب های اجتماعی در رنج بوده اند، که شاید اوضاع خونبار و ویرانگر کنونی ایشان متأثر از آن ها نیز بوده باشد:

ü پیش زمینه ای زندگی روستایی، ناآگاهی به چم و خم زندگی شهری.

ü صداقت و صافی ده نشینی و اعتماد ضربه پذیر به شهر نشینان رند و زیرک دیگر اقوام!

ü رک و راست گویی روستایی و سؤاستفاده دیگران از این صفت نیک اما آسیب زا !

ü کم و کاستی های فرهنگی و بیسوادی یا کم سوادی اکثریت مردم !

ü عدم تخصص و مهارت کاری شهری.

ü نداشتن شامه اقتصادی و ناآگاهی از حرفه های پولساز همچون تجارت و… .

ü روی آوری به حرفه های کوچک و کم درآمد شهری مثل موچی گری.

ü کارگری سخت و طاقت فرسا در کان کوله(معدن ذغال سنگ)با حقوق کم و درآمد ناچیز.

ü ناآگاهی از نیازها و خواست های مدنی و اجتماعی.

ü تداوم زندگی شهری با اندیشه و باور های روستایی- کوهستانی.

ü وابسته به باورهای سنتی و حامی سنتی خویش(فوج).

ü دگم اندیشی، تغیر ناپذیری همراه با تعصب خشک قومی و مذهبی!

ü عدم فرهنگ برتر برای الگوگیری! در وطن جدید(پاکستان).

ü استقرار در کنار دیگر اقوام فقیر، ناتوان، ناآگاه با سطح سواد کم و فرهنگ پایین.

ü وابستگی به سکونتگاه فعلی(شهر کویته) و عدم تلاش برای بهبود زندگی با مهاجرت به جاهای بهتر.

ü وابستگی تام و تمام به عقاید و باورهای محکم و خدشه ناپذیر مذهبی به سبک و سیاق روستایی! و… .

در نتیجه، با علل فوق و عوامل مشابه، جامعه هزاره پاکستان، با گذشت بیش از یک سده شهر نشینی، همچنان یک جامعه بسته، وابسته[۶]، سنتی و متمرکز با روحیه و باورهای روستایی اما، در ساختار و صورت شهری، باقیمانده است. باورهای آبایی و اجدادی که از نسلی به نسل دیگر، ناخودآگاه منتقل گردیده است. به همین دلیل هزاره پاکستان با وجود روحیه تمدن پذیری، در مسیر تمدن و پیشرفت؛ حرکت کُند، آهسته و بطئی داشته و از مواهب تمدن و شهر نشینی چندان بهره مند نگردیده و به رشد و شکوفایی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و… آنچنان که باید، نرسیده اند.

تردیدی نیست که همین مردم با همان باورهای سنتی و زندگی کم بهره ای شهری خویش، با وجود آسیب های فوق، دچار نارسایی های اجتماعی گردیده که اشتباهات تاریخی ایشان را در عرصه ای اجتماع، فرهنگ، سیاست و… رقم زده است، بدون شک وضعیت لرزان، ویرانگر و خونین کنونی جامعه هزاره پاکستان، علاوه بر عوامل خارجی و داخلی دیگر، ریشه در همان اشتباهات جبران ناپذیر تاریخی نیز دارد. ادامه دارد… .


[۱]- به عقیده ای هارلان نام «هزاره جات» که پس از تسخیر این سرزمین توسط افغانان از اواخر قرن نوزده به بعد، جای گزین نام های پیشین به خصوص «هزارستان» شده، در واقع ترکیبی است از «هزاره» و «جاوته» به معنای سرزمین یک قبیله؛ پولادی، حسن، هزاره ها، ص ۹۷٫ اما، این نظریه را به راحتی نمیتوان پذیرفت؛ چون «هزارجات» در واقع یک ترکیب فارسی است، که از واژه «هزاره» و پسوند «جات» ساخته شده و دشمنان این قوم تعمداً و از روی تحقیر به جای نام «هزارستان» از این عنوان جعلی و توهین آمیز استفاده کرده اند! تا پسوند «ستان» که نویدبخش استقلال یک سرزمین و ساکنان آن است، برای همیش از یادها برود و دیگر کسی هرکز گمان نکند که این سرزمین (هزارستان) روزگاری یک سرزمین مستقل بوده است!؟ بنابراین، از تمام پژوهندگان واقع نگر درعرصه تاریخ توقع میرود که به اصل بازگشته و همواره از نام اصلی این سرزمین(هزارستان) به جای عنوان جعلی و توهین آمیز«هزارجات» استفاده کنند؛ چرا که پسوند «جات» در فارسی معمولاً برای غیر انسان کاربرد دارد. زیرا، «جات» نشانه جمع در آخر واکه های بلند و درمواردی برای بیان نوع و جنس خاص از اشیأ کاربرد دارد همانند: سبزیجات، میوه جات، روزنامه جات، طلاجات و… : فرهنگ سخن، ج۳، ص۲۰۵۴؛ فرهنگ معین، ۶ جلدی، ج۱، ص۱۱۹۹٫ و نیز «جات» از «جَت» گرفته شده؛ یعنی کسیکه دست بر گوسپند کشد، تا فربهی آن معلوم کند: لغتنامه دهخدا، ج ۱۶، ص۲۵ .

[۲]- علامی، ابوالفضل، آیین اکبری، ج ۲، ص ۱۶۳؛ حبیبی، عبدالحی، جغرافیای تاریخی افغانستان، ص ۱۱۳٫

[۳]- مثلاً آلفنستن، وامبری، بیلو، بارتولد و پطروشفسکی از طرفدران این نظریه بوده و نسب هزاره ها بخصوص هزاره های «نکودری» را به «نکو» نوه جغتائی بر گردانده و معتقد اند که مغولان در عصر هلاکوخان ویا منکوقاآن، به هزارستان کنونی انتقال و استقرار یافته اند؛ تیمورخانف، تاریخ ملّی هزاره، ص ۲۳٫

[۴]- مثلاً رشید الدین فضل الله همدانی به تفصیل اسامی هزاره های لشکریان چنگیزی را نوشته که هیچ کدام با نام اقوام هزاره های کنونی هزارستان همخوانی ندارند. جامع التواریخ، ج ۱، ۳۹۹ – ۴۱۲؛ تیمور خانف، همان، ص ۱۹ – ۲۲؛ دایره المعارف الاسلامیه، ج ۲، ذیل کلمه افغانستان ص ۳۷۱ – ۳۷۲٫ از میان مورخان معاصر کشور مرحوم عبدالحی حبیبی که خود از بنیانگذاران اندیشه ی پشتونیزم در افغانستان است، در این مورد انصاف به خرج داده و ضمن ردّ این نظریه، می نویسد:«… باری کلمه ی هزاره نیز با چنین نظر محدود و غیر علمی به سبب التباس با «هزاره چنگیزی» دستخوش مؤرخان قصیرالنظر گردیده، در حالیکه این نام(هزاره) سابقه ی طولانی قبل از چنگیز دارد و دلایلی موجود است، که این مردم قرون متمادی قبل از آن، در این سرزمین می زیسته اند: حبیبی، همان، ص ۱۱۴ – ۱۱۵٫

[۵] – جالب است بدانیم که قوم هزاره، از مجموعه های بزرگی، با پیشوند«دای»، تشکیل یافته اند که متأسفانه امروزه جمعی از آنها بر اثر یورش های مهاجمان افغان، یا کاملاً نابود شدند و یا اینکه پاره های اندکی از ایشان در کشور های دیگر در حال اضمحلال کامل اند. برخی از این دای ها عبارتند از: دای ختا، دای ختن، دای پولاد، دای میرکشه(مناطق جاغوری، قرباغ، مالستان و…)، دای زنگی، دای کندی، دای میرداد و… .

[۶] – چنانچه اشاره رفت، منظور از وابستگی مطرح در اینجا، مسلماً وابستگی کلیشه ای (وابستگی به بیگانه گان) نیست؛ بلکه، منظور وابستگی ذهنی هزاره های پاکستان، به اندیشه های روستایی عقب نگهداشته شده، در گذشته های دور اجدادی ایشان و نیز وابستگی ایشان به وطن جدید و شهر محل سکونت شان است که به یقین عقب ماندگی آشکار و نیز آسیب پذیری کنونی ایشان، ریشه در همان وابستگی به پناهگاه نااعتماد ایشان(شهر کویته) دارد.

نوشته شده توسط مدیریت بخش داود – خرمی

نوشته ریشه یابی اشتباهات تاریخی، هزاره های پاکستان(۱) و … اولین بار در جاغوری یک پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 10

Trending Articles